loading...
قاتل مرگ
آنیتا محمدی بازدید : 37 شنبه 1393/05/04 نظرات (2)

حتما بخونید

 

 

مغز ايراني و مغز  آمريكايي ! 
 سه نفر آمريکايي و سه نفر ايراني با همديگر براي شرکت در يک کنفرانس مي رفتند. در ايستگاه قطار سه آمريکايي هر کدام يک بليط خريدند، اما در کمال تعجب ديدند که ايراني ها سه نفرشان يک بليط خريده اند..... يکي از آمريکايي ها گفت: چطور است که شما سه نفري با يک بليط مسافرت مي کنيد؟ يکي از ايراني ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهيم.
همه سوار قطار شدند. آمريکايي ها روي صندلي هاي تعيين شده نشستند، اما ايراني ها سه نفري رفتند توي يک توالت و در را روي خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بليط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بليط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لاي در يک بليط آمد بيرون، مامور قطار آن بليط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمريکايي ها که اين را ديدند، به اين نتيجه رسيدند که چقدر ابتکار هوشمندانه اي بوده است.
بعد از کنفرانس آمريکايي ها تصميم گرفتند در بازگشت همان کار ايراني ها را انجام دهند تا از اين طريق مقداري پول هم براي خودشان پس انداز کنند. وقتي به ايستگاه رسيدند، سه نفر آمريکايي يک بليط خريدند، اما در کمال تعجب ديدند که آن سه ايراني هيچ بليطي نخريدند. يکي از آمريکايي ها پرسيد: چطور مي خواهيد بدون بليط سفر کنيد؟ يکي از ايراني ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمريکايي و سه ايراني سوار قطار شدند، سه آمريکايي رفتند توي يک توالت و سه ايراني هم رفتند توي توالت بغلي آمريکايي ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار يکي از ايراني ها از توالت بيرون آمد و رفت جلوي توالت آمريکايي ها و گفت: بليط ، لطفا !!!
‫لطفا به این پست برچسب نژاد پرستی نزنید چون به هیچ مکتبی توهین
> نشده و این مهم تنها برای اطلاعات بیشتر است.....
>
> آيا میدانید که:
> اعراب به ما آموختند که آنچه را که میخوریم "غذا" بنامیم و حال آنکه در
> زبان عربی غذا به "پس آب شتر" گفته میشود.
> اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمۀ "نفر" را استفاده کنیم
> و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه میشمارند و انسان را با
> کلمۀ "تن" میشمارند؟
> اعراب به ما آموختند که "صدای سگ" را "پارس" بگوئیم و حال آنکه این کلمه
> نام کشور عزیزمان میباشد؟
> اعراب به ما آموختند که
> "شاهنامه آخرش خوش است"
> و حال آنکه فردوسی در
> انتهای شاهنامه از شکست ایرانیان سخن میگوید.
> آیا بیشتر از این میشود به یک ملّت اهانت کرد و همین ملّت هنوز نمیفهمد
> که به کسانی احترام میگذارد که به او نهایت حقارت را روا داشته اند و
> هنوز با استفادۀ همین کلمات به ریشش می خندد.
>
> حد اقلّ بیائید با یک انقلاب فرهنگی این کلمات و این افکار
> را کنار بگذاریم.
> بجای "غذا" بگوئیم "خوراک"
> بجای "نفر" بگوئیم "تعداد"
> بجای "پارس سگ" بگوئیم "واق زدن سگ"
> بجای " شاهنامه آخرش خوش است " بگوئیم "جوجه را آخر پائیز میشمارند"


***


بینوایی، شیخ حسن را دید و دامانش گرفت
شیخ گفتا: «ای برادر این عبا، افسار نیست؟»
 
گفت: «می‌دانم، ولی دارم سؤالی از شما»
گفت: «اکنون فرصتِ پاسخ، در این دیدار نیست»
 
گفت: « از فقر و گرانی، جان ما آمد به لب »
گفت: «می‌دانم، گرانی قابل انکار نیست»
 
گفت: «می‌دانی حسن؟ پس زودتر کاری بکن»
گفت: «مشغولم، ولی سخت است، ره هموار نیست»
 
گفت: «پس این قیمت بازار را تثبیت کن»
گفت: «با بازار، ما را قدرت پیکار نیست»
 
گفت: «حرفی لااقل از قطع یارانه نزن»
گفت: «اما در خزانه، درهم و دینار نیست»
 
گفت: «پس کِی میگشاید آن کلیدت قفل‌ها؟»
گفت: «بی‌تابی مکن، صبرت چرا بسیار نیست؟»
 
گفت: «صبر ما گذشت از حضرت ایوب هم»
گفت: «عمر نوح پیدا کن، اگر دشوار نیست!»
 
گفت: «دیدار اوباما را نرفتی، پس چرا؟»
گفت: «ما را رخصت این وصل در انظار نیست!»
 
گفت: «پس کِی بشکند این حلقه‌ی تحریم‌ها؟»
گفت: «دشوار است، کار یک نفر، یک بار نیست!»
 
گفت : «شیخا! پس چه شد آزادی زندانیان؟»
گفت: «با حکم قضایی، هیچ ما را کار نیست»
 
گفت: «اکنون مصلحت را در چه می‌بینی حسن؟»
گفت: «ساکت باش، چون سودی در این اشعار نیست!»

***

 

ﻋﺼﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎ، ﯾﮏ ﻭﻛﻴﻞ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻟﯿﻤﻮﺯﯾﻦ
ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ
ﺟﺎﺩﻩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﻠﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ
ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ
ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﻮﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ
ﭘﺮﺳﯿﺪ " ﭼﺮﺍ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ؟"
ﻣﺮﺩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، " ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪﻥ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.
ﻣﺠﺒﻮﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﻋﻠﻒ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ."
ﻭﮐﯿﻞ ﮔﻔﺖ" :ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ
ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ."
" ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﺩﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ. ﺁﻧﻬﺎ ﺯﯾﺮ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ
ﻫﺴﺘﻨﺪ."
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ،" ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭ" ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮ
ﮔﻔﺖ، " ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﯿﺎ."
ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ، "ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﺷﺶ ﺑﭽﻪ
ﺩﺍﺭﻡ!"
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، "ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﻭﺭ." ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺍﺭ
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻭﻛﻴﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ،
" ﺁﻗﺎ، ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﺪ. ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺬﺍﺭﻳﻢ
ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺑﺮﻳﺪ.
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، " ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺮﺳﻨﺪﻡ. ﺷﻤﺎ ﻋﺎﺷﻖ
ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ؛ ﻋﻠﻒ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺪﻭﺩ ﻳﻚ ﻣﺘﺮ ﺑﻠﻨﺪﻱ
ﺩﺍﺭﻧﺪ"

 

 

***


 مذکر و مونث


معلم زن اسپانیایی داشت به شاگرداش توضیح میداد که اسامی در
زبان اسپانیایی برخلاف انگلیسی مذکر و مونث هستند برای مثال اسب مونث هستش
و مداد مذکر.یک دانش آموز پرسید "جنسیت کامپیوتر چیه"معلم بجای جواب دادن
کلاس را به دو دسته تقسیم کرد: آقایان و خانمهاو از آنها خواست خودشان
تصمیم بگیرند که آیا کامپیوتر مذکر است یا مونث.
از هر گروه خواسته شد 4 دلیل برای توصیه شان بیاورند:گروه آقایان تصمیم
گرفتند که جنسیت کامپیوتر قطعا باید مونث باشه
چون:
هیچ کس غیر از سازندگانشان از منطق داخلیشان سر در نمی آورد
زبان فطریشان برای هیچ کس غیر از خودشان قابل درک نیست
حتی کوچکترین اشتباه در حافظه طولانی مدتشان باقی می ماند تا زمانیکه آن
را به رخ بکشند
به محض اینکه یکی گرفتی، میفهمی که نصف حقوقت
روباید خرج لوازم جانبیش کنی.

گروه خانمها به این نتیجه رسیدند که کامپیوتر باید مذکر باشد چون:
اگه بخواهی بهشون بگی کاری رو انجام بدن، اول باید روشنشون کنی
اونها اطلاعات زیادی دارند اما هنوز خودشون نمی تونن فکر کنن
از اونها انتظار حل مشکلات می ره، اما نصف اوقات خودشون مشکلن؛
به محض اینکه یکی گرفتی، می فهمی اگه یکمی
دیگه صبر کرده بودی، یک مدل بهتری میتونستی داشته باشی.
خانمها برنده شدند.

***


روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت :
می دانی آنچه که باعث شهرت تو شده چیست؟
"این است که تو حرفی نمیرنی و همه حرف تو را می فهمند"!
چارلی هم با خنده می گوید :
... تو هم می دانی آنچه باعث شهرت تو شده چیست؟
"این است که تو با اینکه حرف میزنی، هیچکس حرفهایت را نمی فهمد"! 

 

 

***

 

 

رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:
سلام حالت خوبه؟
من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:
حالم خیلی خیلی توپه.
بعدش اون آقاهه پرسید:
خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟
با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛
اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...
وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:
من می‌تونم بیام طرفای تو؟
آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:
نه، الآن یه کم سرم شلوغه!
یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:
ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!

 

 

***

 

مردی به استخدام یك شركت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز كار خود، با كافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یك فنجان قهوه برای من بیاورید.»

 صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با كی داری حرف می زنی؟»

 كارمند تازه وارد گفت: «نه»

 صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.»

 مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره.»

 مدیر اجرایی گفت: «نه»

 كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.


***

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط زيمابي در تاریخ 1393/06/17 و 17:01 دقیقه ارسال شده است

جذاب ترين فروشگاه اينترنتي

زيمابي - سايت انتخاب و خريد جديدترين کالاهاي ديجيتالي به همراه ارائه محتواي تخصصي بصورت ويدئويي و مرجع نقد و بررسي کامل کالا جهت خدمت رساني به مشتريان اينترنتي

صفحه نخست : www.ZIMABI.com
شبکه ويدئوها : www.zimabi.com/videos
تبادل نظر کاربران : www.zimabi.com/blog
دانلود هاي رايگان : www.zimabi.com/download
خبرگزاري برندها و تکنولوژي : www.zimabi.com/news
_____________

این نظر توسط پاپ من در تاریخ 1393/06/04 و 16:55 دقیقه ارسال شده است

سلام دوست عزيز! شکلک

يک پيشنهاد عالي براي کسب در آمد از وبلاگتون شکلک

سيستم کسب درآمد پاپ من

ثبت شده در ستاد ساماندهي

نرخ هر آي پي = از 60 تا 150 ريال

پاپ آپ اول = 30 ريال و دومي 30 ريال

تسويه حساب منظم و هفتگي

اول از طريق لينک زير ثبت نام کنيد

بعد از ثبت نام وبسايت خودتون رو ثبت کنيد

بعد يک کد در قالب وبلاگتون قرار ميديد

بعد به ازاي هر بازديد کننده 60 تا 150 ريال دريافت ميکنيد

از طريق لينک زير ثبت نام کرده و شروع به کسب درآمد کنيد!

پرداخت منظم و شمارش بالا از مزيت هاي سايت ماست

کافي است امتحان کنيد!

مطمئنم خوشتون مياد و راضي خواهيد بود!


لينک ثبت نام :
http://popman.ir/user/signup/ref:437

منتظرما!شکلک


___________________


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام.من آنیتا محمدی از اصفهان هستم.13سالمه و این عکسه هم مال دو سالگیمه . عاشق موسیقی و کتاب خوندنم . نظر یادتون نره!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما کدام سایت برای ساختن وبلاگ بهتر است؟
    نظر شما درباره ی وبلاگ من چیه؟
    سلام به همگی

    خیلی ممنون که به وبلاگ من سر زدید


    خواهش می کنم برام نظر بدید تا بتونم وبلاگمو بهتر کنم      


    و اگه میشه عضو وبلاگم بشید                 


    اگه هم خواستین عضو خبر نامه بشید تا جدید ترین مطالبو به ایمیلتون بفرستم


    با تشکر


    خدافظ

                                      آنیتا محمدی


     ILove myself

    آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 45
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 82
  • بازدید کلی : 3,706
  • کدهای اختصاصی
    وبلاگکد ماوس
    blogکد بازی تمرکز حواس

    .

    دانستنی ها

    دانستنی ها


    قالب وبلاگ

    دیکشنری آنلاین

    دیکشنری آنلاین

    پیغام ورود و خروج

    قالب وبلاگ

    فال حافظ

    داستان روزانه

    داستان کوتاه

    داستان کوتاه

    قالب وبلاگ

    

    گالری عکس